پآرت8. دلبرک شیرین آستآد
پُـــــــآرتُـــــــ8. دلبےـرک شےـیرینےـ آسےـتےـآد🍭
#امید
فریال با عشوه اومد سمتم و دستشو دور بازوم حلقه کرد و گفت:اميد! میای بریم قدم بزنیم؟ از اینجا خسته شدم. خیلی جمع هسته کننده ایه. حوصلم سر رفت
پوزخندی زدم و دستمو از توی دستش بیرون کشیدم و اروم هلش دادم که با لبخندی اجباری گفت:انقد بی ذوق نباش ... بیا دیگه
نزاشتم حرفشو کامل کنه و با لحن تندی گفتم:چند بار باید بهت بگم فریال؟ من ازت بدم میاد. برو با یه نفر دیگه. یه ذره غرور داری برو...
و با لحن تمسخر آمیزم ادامه دادم:البته بعید میدونم واری
قطره اشکی از چشم پر ارایش فریال چکید و با بغض گفت:ولی امید... من دوست دارم
با همون لحن قبلی گفتم:ولی من ازت بدم میاد. گمشو
فریال با گریه گفت:آخه چرا؟
با لحن سردم گفتم:چون آویزونی.
آرزو خواهر کوچیکترم اومد و گفت:باز چی به این عملی گفتی داشت گریه میکرد؟ امید میدونی اگه مامان بفهمه باز خراب میشه رو سر جفتمون
با لحن سردی گفتم:مهم نیست
آروز با حرص گفت:مهم نیست؟ انقدری که خونسردی حرصمو درمیاره
نگاه سردمو به آرزو دوختم و گفتم:میری یا نه؟ همش کنار گوشم ور ور میکنی. برو دیگه
آروز با حرص"کله خر" ی گفت و بلند شد و رفت.
طبق معمول هر سال همه خانوادگی جمع میشدیم توی ویلا تا یکم دور هم باشیم.
ولی طبق معمول بازم یکی پا پیچم شد. دلارام درس عبرتی شد که به هیچکس دل نبندم.
نه گذاشتم کسی وارد قلبم بشه نه کسیو تو خلوتم راه دادم.
هر چند دلارام هم مثل بقیه دخترا بود و خوشحال بودم دیگه توی زندگیم نیست.
بدون هدف از ویلا زدم بیرون و سر گرفتم توی کوچه و پس کوچه. به خودم اومدم و دیدم توی جنگلم. قبلنا خیلی با دلارام میپچونیدیم که بیایم اینجا.
پوزخندی زدم و به راهم ادامه دادم ولی با شنیدن صدای شیهه اسبی اخمام از تعجب رفت توی هم.
کمی جلوتر رفتم و با دیدن اسب تمام سفیدی لبخند خیلی خیلی محوی روی لبم نشست.
به سمتش رفتم و تازه متوجه دختری شدم که لب رودخونه نشسته بود و پاهای سفید و ظریف و کشیده اش توی آب بود و ناخن های خوش فرم و لاک زدش لای آب نمای خیلی قشنگی داشت ولی نه برای من.
موهای خیلی بلند طلایی موج دار داشت که بالای سرش دم اسبی بسته شده بودن و مثل آبشار آویزون بودن. قطعا اگه کسی اینجا پیداش میکرد بهش رحم نمیکرد. پوزخندی زدم.
سلام سلام به همگییییی. بلاخره تونستم بیام و پارت بزارم براتون. واقعا ببخشید. سرم خیلی شلوغ بود🙂🙂💔💔خيلي دوستون دارم.🤍🤍🤍 مرسی که هستین و بهم انرژی میدید🤍🤍🤍 از راه دور قلب و عروقققق🙂😁🫀🫀🫀
#امید
فریال با عشوه اومد سمتم و دستشو دور بازوم حلقه کرد و گفت:اميد! میای بریم قدم بزنیم؟ از اینجا خسته شدم. خیلی جمع هسته کننده ایه. حوصلم سر رفت
پوزخندی زدم و دستمو از توی دستش بیرون کشیدم و اروم هلش دادم که با لبخندی اجباری گفت:انقد بی ذوق نباش ... بیا دیگه
نزاشتم حرفشو کامل کنه و با لحن تندی گفتم:چند بار باید بهت بگم فریال؟ من ازت بدم میاد. برو با یه نفر دیگه. یه ذره غرور داری برو...
و با لحن تمسخر آمیزم ادامه دادم:البته بعید میدونم واری
قطره اشکی از چشم پر ارایش فریال چکید و با بغض گفت:ولی امید... من دوست دارم
با همون لحن قبلی گفتم:ولی من ازت بدم میاد. گمشو
فریال با گریه گفت:آخه چرا؟
با لحن سردم گفتم:چون آویزونی.
آرزو خواهر کوچیکترم اومد و گفت:باز چی به این عملی گفتی داشت گریه میکرد؟ امید میدونی اگه مامان بفهمه باز خراب میشه رو سر جفتمون
با لحن سردی گفتم:مهم نیست
آروز با حرص گفت:مهم نیست؟ انقدری که خونسردی حرصمو درمیاره
نگاه سردمو به آرزو دوختم و گفتم:میری یا نه؟ همش کنار گوشم ور ور میکنی. برو دیگه
آروز با حرص"کله خر" ی گفت و بلند شد و رفت.
طبق معمول هر سال همه خانوادگی جمع میشدیم توی ویلا تا یکم دور هم باشیم.
ولی طبق معمول بازم یکی پا پیچم شد. دلارام درس عبرتی شد که به هیچکس دل نبندم.
نه گذاشتم کسی وارد قلبم بشه نه کسیو تو خلوتم راه دادم.
هر چند دلارام هم مثل بقیه دخترا بود و خوشحال بودم دیگه توی زندگیم نیست.
بدون هدف از ویلا زدم بیرون و سر گرفتم توی کوچه و پس کوچه. به خودم اومدم و دیدم توی جنگلم. قبلنا خیلی با دلارام میپچونیدیم که بیایم اینجا.
پوزخندی زدم و به راهم ادامه دادم ولی با شنیدن صدای شیهه اسبی اخمام از تعجب رفت توی هم.
کمی جلوتر رفتم و با دیدن اسب تمام سفیدی لبخند خیلی خیلی محوی روی لبم نشست.
به سمتش رفتم و تازه متوجه دختری شدم که لب رودخونه نشسته بود و پاهای سفید و ظریف و کشیده اش توی آب بود و ناخن های خوش فرم و لاک زدش لای آب نمای خیلی قشنگی داشت ولی نه برای من.
موهای خیلی بلند طلایی موج دار داشت که بالای سرش دم اسبی بسته شده بودن و مثل آبشار آویزون بودن. قطعا اگه کسی اینجا پیداش میکرد بهش رحم نمیکرد. پوزخندی زدم.
سلام سلام به همگییییی. بلاخره تونستم بیام و پارت بزارم براتون. واقعا ببخشید. سرم خیلی شلوغ بود🙂🙂💔💔خيلي دوستون دارم.🤍🤍🤍 مرسی که هستین و بهم انرژی میدید🤍🤍🤍 از راه دور قلب و عروقققق🙂😁🫀🫀🫀
- ۶.۱k
- ۰۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط